افسوس ...
چقدر جسمم را آزردم
تا بالا نشینی
چقدر روحم را شکستم ،
تا غرور را بیابی !
چه درها که سر نزدم
تا تو سر به دری نزنی
چه فریادها از حلقوم پاره ام که نزدم
تا تو آرامش یابی
ولی افسوس
در پیله ی عنکبوت ،
اسیر بودی
و در آغوش سنگ
نرد عشق می باختی !!
آه که روح دربدرم ،
خسته شد...
از این همه ارزان فروشی .!!!
از این همه شکستن .!!!
ج _ علیخانی
نظرات شما عزیزان:
zahra 
ساعت21:20---5 اسفند 1390
kheili ghashang bood
moafagh bashi
*****
پاسخ:سپاسگزارم.